سایه از دیوار شب بالا گرفت ... آینه رنگ سیاهیها گرفت
رود جوشان و خروشان نفس ... پشت سدِ آرزوها جا گرفت
بر تن آینه یک "هایی" نشست ... در نگاهش نقش گنگی پا گرفت
بر بلورین کاسهای یک ضربه خورد ... ارتعاشش عالمی معنا گرفت
یک خروس از پشت بام صبح رفت ... صبح آمد ، ماتم فردا گرفت
صالح سنگبر
| تشکر از محمد مذنبی